تست رفتار با توجه به ساز مورد علاقه

کدام ساز زیر را به بقیه ترجیح می دهید؟!



سنتور.....

گیتار.....

پیانو....

سه تار....

ارگ....

ویلون.....

دف...

آکاردئون...

شیپور

ادامه مطلب ...

نامه جالب مرد به همسرش!!!

داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان می دهم هیچ خواننده ای نمی تواند با یک بار خواندن آن را رها کند!
این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری می رود و در آن جا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور می شود نامه ای برای همسرش بنویسد به این شرح ...

جولیای عزیزم! سلام. بهترین آرزوها را برایت دارم همسر مهربانم. همان طور که پیش بینی
می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها
می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو
را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی
حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم، چند مرد جوان
خود را نزد من رساندند و ضمن گفت وگو با هم آشنا شدیم. آنها
که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند
محبت های زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که
قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند
نجات دادند. هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم
“روبرتو” که یکی از همین مردان جوان است، انگشتر مرا به امانت گرفته
و با تحمل راه به این دوری، خود را به منزل ما خواهد رساند
تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت، جعبه جواهرات
مرا از تو دریافت کند و به من برساند. با او همکاری کن تا جعبه
مرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را
از تو گرفته و به من خواهد داد؛ وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را
خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن، در رم مرا خواهد کشت
پس درنگ نکن. بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز ‍
موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند.
آخر تنها مارکو جای جعبه را می داند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش
مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آن قدر نگه می دارد تا من بازگردم.

نامه را خواندید؟ اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید:
پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید، آن را بخواند، اما “یک خط در میان”!
حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید (فقط خط های پررنگ را بخوانید) تا به اصل ماجرا پی ببرید!

واقعیت هایی تلخ در مورد قلیــان !

 آقاااااااا نکش  

 

اگه هم کشیدی فقط دو سیب آلبالو بکش 

ادامه مطلب ...

Terrific passage

پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود.  

شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد  

که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.

پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟".

پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".

پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری،  

بدون این که دلاری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..."

البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. 

 که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت.

اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."