در پی استقبال شدید دوستان از داستان مامان و عمو حسن ...
داستان دیگری را می انتشارم...
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.امّا داماد از جایش تکان نخورد.او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین مرسدس بنز هیبریدی E 300 بلوتک جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: متشکرم! از طرف پدر زنت
دمش گرم پدر زن
خدا برسونه از این پدر زنااااااااااااااااا
انشا ا.... که برسونه
ولی حواست بود که متن ایهام <آرایه ادبی >داشت؟
مرسدس بنز هیبریدی E300 بلوتک؟؟؟
چقدر آشناس؟؟؟
نکنه این همون ایهامست؟
در ضمن یادآور میشوم که خدا ازین پدر زنا قسمت ما نیز بکند
آهاااااااااااااااااااااا ....
الحق که مهندسی
زدی تو خال...
با تشکر از انتخاب شما ...
نام شما نیز در لیست متقاضیان{پدر زن 3x large}
ثبت شد.